از وقتی کوچک بودم خیلی کنجکاو و بی قرار بودم، یادم می آید از مادرم درباره زمین، کیهان و زندگی سوال می پرسیدم. من همیشه جذب رمز و راز هستی بوده ام. وقتی از من این سوال را پرسیدند که "دوست داری وقتی بزرگ شوی چه کاره شوی" به آنها گفتم باستان شناس، من عاشق تمدن های باستانی و اسرار آنها هستم. همانطور که همه چیزهایی که احساس می کردم رشد می کرد، میل من برای کشف و رمزگشایی آن اسرار از بین رفت.
پس از یک راه طولانی، از تجربیات زیسته، کودکی خشونت آمیز، نوجوانی پر هرج و مرج و مادری زودرس که مرا از آن ندای درونی، از آن احساس، ماندن در جای حقارت، بی لیاقتی و گناه دور کرد. من توانسته ام آنچه را در لحظه ای دور احساس کرده بودم دوباره کشف کنم.
همه چیز از زمانی شروع شد که من در حال تحصیل در زمینه مشاوره روانشناسی بودم. میل من برای کمک بسیار قوی بود، اما وقتی شروع کردم متوجه شدم که این کمک باید به من داده شود. اگر زخم هایم هنوز باز بود، نمی توانستم با دیگران کار کنم، در آن آغاز به سمت داخل، این ابزار شگفت انگیز، Ayahusca را کشف کردم، به نظرم شگفت انگیز بود، داستان هایی که در مورد تجربیات شنیدم، به نوعی آن صدای درونی دوباره رمز و راز را جذب کرد. بازگشت اجتناب ناپذیر بود.
تقریباً 7 سال است که خودم را وقف ساختن خلوتگاهها در سراسر جهان کردهام، این ابزار شگفتانگیز را به اشتراک میگذارم که زندگی من را متحول کرده است، و مرا از پتانسیلی که در من و در همه موجودات روی این زمین زندگی میکند، آگاه میسازد، همراه با حضور پرمهر، بدون تهاجم، احترام به هر فرآیند و درک زمان طبیعی هر موجودی که در جلسات ما شرکت می کند.
امروز من یک باستان شناس نیستم که ظروف باستانی را طرد کنم، اما شاهد تبعید شرطی شدن، باورها، دردهای کهن و رهایی بسیار عمیق هستم. و با یک میل اساسی برای ملاقات دوباره، خودمان را دوباره با عشق و اعتماد در زندگی باز کنیم.
یک نظر
سلام فلور، خواندن تو با احساسی گرم و بی اندازه به من حمله می کند. برخی از احساساتی که در طول راه شما به اشتراک گذاشته شد با من طنین انداز شد. هر بار که داستان غلبه را می شنوم یا می خوانم به دلیل کمبود جسمی یا احساسی، احساسات من بیدار می شود. چون من هم در آن مکان بودم همانطور که می گویند، من در بدن خودم تشخیص می دهم که در تلاش برای بهبود خود چه احساسی دارد، من غلبه بر آن کار درونی را که هر روز انتخاب می کنید برای بهبودی، پاکسازی، حذف یادگیری و یادگیری مجدد می نامم، در ابتدا کاملاً به نظر می رسد. ویرانی و درد دارد!! اما پس از آن بازسازی می آید، زندگی از جایی دیگر، از آزادی و عشق به خود و احساس زندگی از آن مکان، تمام دردها، تمام تلاش هایی که برای رسیدن به آن مکان لازم است را ارزشمند می کند. من دوست دارم روزی بتوانم یک عقب نشینی را به اشتراک بگذارم، تجربه ای که هرگز تجربه نکرده ام.
من در حال تحصیل در رشته کوزلینگ هستم و علاقه من به همراهی و نزدیک بودن به کسانی که به آن نیاز دارند روز به روز بیشتر می شود.